امیر حسین جان امیر حسین جان15 سالگیت مبارک
کوثر جان کوثر جان ، تا این لحظه: 11 سال و 25 روز سن داره
فاطمه مهربونم فاطمه مهربونم ، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

دستت رو به من بده امیرحسین. بیا بیا...

مردم ایران تسلیت

    إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ   إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا ﴿۴۱﴾       بى‏گمان خداوند آسمانها و زمين را از زوال نگه مى‏دارد، و اگر بخواهند زوال يابند هيچ كس جز او نگاهشان نمى‏دارد، او بردبار آمرزگار است‏.                                           ...
26 مرداد 1391

سلام بر رمضان...

و اینک رمضان است هنگامه جلای دل در بارش مدام اشک. رمضان الهام بخش رهپویانی است که در بن بست راه می جویند و در ظلمت و خفقان رهایی را جستجو می کنند. مضان معیار و میزانی است، تا تو در بی آبی عاشورآب شوی و آنگاه که شمشیر صفیر کشید و فرق شکافته علی و خون سر برداشت به آسمان، با طنین صدای فزت و رب الکعبه، خوشبختی را معیار بخشی، و فراتی از اشک بر گونه هایت جاری کنی تا حلقوم عدالت تشنه نماند. و دررمضان کربلایی را که به وسعت تاریخ گسترده حسین را یاری کنی و ذوالجناح همت را زین کنی و هم نوا با فرق شکافته علی (ع) پیمان یا حسین نشکنیم و در شب حادثه گریزگاه نجوییم. رمضان فصل بیدار باش دل های خفته است تا شریانت با شریان بریده عاشورا و فرق شکا...
21 مرداد 1391

خواب مخملی

امیرحسین عزیزم، اون روزی که خیلی خیلی شلوغ میشی ... تنها چیزی که خستگی روز رو از من می گیره نگاه کردن به این خواب ناز و قشنگیه که همیشه من و بابا عاشق این لحظه ایم و اون وقته که بیشتر از همیشه دلمون برات تنگ تنگ میشه. خواب یک فرشته شیطون بلا.    ...
21 مرداد 1391

امیرحسین و اسباب بازی هاش

برای خودشون عالمی دارند بچه های ناز. دلم می خواست دوباره به دنیای قشنگ و با صفای کودکی برمی گشتم تا دوباره موهای عروسکم را شانه کنم. با بچه های کوچه مان خاله بازی کنم ... دلم بعضی وقت ها خیلی خیلی برای آن روزها تنگ می شود... دنیای قشنگ پسرها خیلی فرق داره با دنیای نرم و ناز دخترها... وقتی امیرحسین تفنگ بازی می کند. وقتی تمام ماشین هایش را جمع می کند و داد می زند ماشین می فروشم بیایید بخرید... قیمت همه ماشینهایش گران است. سیصد تومن. وقتی دستم را روی ماشین سفیدش می گذارم و می پرسم آقا چنده؟؟؟ میگه مامان گرونه!! ... با تمام صداقتش همه قسمتهای خراب ماشین را یکی یکی نشانم می دهد... وقتی با پسرعمویش سلمان کشتی می گیرد، وقتی او را...
21 مرداد 1391

شهادت حضرت علی(ع)

بعد از تو لب سفره کپک زد مولا                                 صد کاسه بی شیر ترک زد مولا گفتند مگر فکر یتیمان هم بود                               این حرف به زخممان نمک زد مولا ...
21 مرداد 1391

زیارت امام غریب

باورم نمی شد به این زودی زیارت امام رضا قسمتمون بشه. روز پنج شنبه هفته پیش با آنا و دایی و خاله زینب و خاله طیبه مامان، نه نه، عمه و زهرا کوچولو رفتیم مشهد. هوا خیلی گرم بود. دلم لک زده بود برای لحظه ای که نگاهم گره بخوره به ضریح همیشه رضا، به گنبد طلا. هزار بار دلم خواسته بود ببندمش به پنجره فولاد امام رضا(ع). چقدر با شکوه بود لحظه طلوع خورشید و رضا رضا رضا... و لحظه همیشه اجابت دعا.   خاطره قشنگی میشه وقتی همه کنارت باشند. اونهایی که آرزو می کردی زیارتش قسمتشون بشه. و چقدر جاش خالی بود پدرم... دلم خیلی خوشحال بود. خدا دستمو گرفته بود و بند زده بود به گنبد طلا، به ایوان طلا... دلم رو سقا خون...
1 مرداد 1391
1